صنعت به عنوان یکی از ارکان اصلی اقتصاد، با افزایش تولید ناخالص داخلی و توسعه زیرساخت ها موجب پیشرفت کشور می شود. مدیریت صنعت ملی به مفهوم استفاده از دانش، مهارتها و ابزارهای مدیریتی برای پیشبرد فعالیتهای مختلف صنعتی در کشور به منظور تحقق اهداف اقتصادی و توسعه کسب وکار است و توسعه صنعت ملی نقش مهمی در اشتغال زایی، رشد اقتصادی و توسعه کشور دارد.
در عصری که همه چیز در حال تغییر و تحول است و رقبا همواره در پی توسعه سهم بازار خود از طریق کسب مزیت رقابتی هستند، توجه به نوآوری به عنوان یکی از راهکارهای افزایش مزیت رقابتی در محیط کسب و کار امری اجتنابناپذیر است و برای بقاء و پیشرفت باید جریان نوآوری را تداوم بخشید تا رکود و نابودی اتفاق نیافتد. نوآوری عبارت است از بهرهبرداری از ایدههای جدید به نحوی که ارزش افزوده و مزیت رقابتی ایجاد کند. امروزه تولیدکنندگانی که در فرآیند طراحی و خلق محصول از نوآوری و ایدههای نوآورانه بهره گرفتهاند به مزایای رقابتی دست یافتهاند. نوآوری یک موضوع اساسی در رشد اقتصادی است و در کشورهای صنعتی موجب توسعه اقتصادی و اجتماعی بلندمدت میشود.هرچند نوآوری نوعی تغییر است، اما هر تغییری نوآوری محسوب نمی شود. ما در این برهه از زمان به نوآوری در کل فرآیندهای سازمان یعنی فرآیندهای پشتیبانی، عملیاتی و بهویژه فرآیند مدیریتی نیاز داریم و بدون سامان دادن به این فرآیندها در عمل نوآوری صنعتی و تولید محصولی مفید و موثر واقع نخواهد شد.
آنچه موجب افزایش تولید و رونق بازار تولیدات و صنایع داخلی می شود، ارتقاء کیفیت خدمات و محصولات، پاسخ گویی به نیازهای مشتری و احترام به حقوق مشتری است. در واقع رعایت اصول مشتری مداری و تولید محصول جدید می توانند با ایجاد فضای رقابتی، سبب انتخاب از سوی مشتری شوند. نوآوری در فرآیند طراحی و ساخت محصولات و کالاهای داخلی با ایده های نوآورانه مزایای رقابتی را افزایش می دهد ، لیکن با توجه به این نکته که کیفیت مداری مقدمه مشتری مداری است، لازمه حمایت از کالاها و محصولات تولید داخل حمایت از مصرف کننده و توجه و تامین رضایت مصرف کنندگان است. نوآوری در تولید صنعتی نیازمند نوآوری «معمارگرایانه» است که مفهوم دیگری از نوآوری است و به معنای مرتب کردن روشهایی است که اجزا در درون طرح یک سیستم تولید با یکدیگر ارتباط پیدا میکنند.
به عبارتی نوآوری صنعتی به عنوان نیروی اصلی پیشبرنده رقابت و توفیقات اقتصادی و اجتماعی تنها از طریق سرمایه گذاری در بخش مولد اقتصادی رشد میکند. البته لازم است که فرآیندها در جای خود قرار گیرند تا بتوانند یک تعامل صنعتی و علمی میان بازار، سرمایه انسانی و بنگاههای تولیدی و اقتصادی برقرار کنند. بهطور کلی در فرآیند نوآوری در سازمانهای مختلف سه نکته حائز اهمیت وجود دارد که عبارتند از:
۱-توانمندی و تواناسازی که همان منابع است
۲- فرهنگ سازمان
۳- سیستم ها و ابزارهایی که در آن سازمان وجود دارند
در زمینه ویژگیهای محیط نوآوری باید در نظر داشت که نوآوری را فرآیند، محصول و سازمان ایجاد نمیکنند بلکه کارکنان آن را ایجاد میکنند و این همان مدیریت نوآوری است. مسئولیت مدیران ارشد یا کارکنان یک سازمان این است که محیطی را برای نوآوری فراهم کنند. برای ایجاد چنین محیطی ۸ شرط لازم است: ریسک، اعتماد بین افراد، رکگویی، تعهد افراد نسبت به شغل و سازمانی که درآن مشغول فعالیت هستند، اختیار عمل دادن به افراد برای تصمیمگیری، سرزندگی و داشتن روحیه خوب در افراد یک سازمان، گفتوگوی باز برای ایجاد سینرژی و پشتیبانی از ایده منابع. این هشت ویژگی بستر ایجاد نوآوری در کل سازمان برای بهبودهای مستمر کوچک و بزرگ هستند. البته ویژگیها یا شروطی که گفته شد در برخی سازمانهای صنعتی کمتر مورد توجه قرار میگیرد، از این رو مدیریت ارشد هر سازمان باید توجه داشته باشد که ۸۰ درصد نوآوریها را کارکنان سازمان و ۲۰ درصد را مدیران ایجاد میکنند، لذا برای توسعه تولید نوآورانه ای که منجر به ارتقاء کیفیت، افزایش مزایای رقابتی کالای تولیدی و توسعه بازار گردد، بایستی نقش کارکنان در خلق محصول جدید و باکیفیت را در تمام مراحل تولید مدنظر قرار دارد.
اگر بخواهیم به توسعه و تقویت نوآوری بپردازیم و آن را در سازمان نهادینه کنیم، باید عوامل آن فراهم شود و تحت فرایند مناسب به صورت مستمر توسعه یابد. توسعه نوآوری مستلزم استقرار نظام و سیستمی در زمینه «نوآوری صنعتی» است و این نظام ضمن اینکه الگوهای مؤثر ممالک صنعتی و پیشرفته جهان را در خود دارد درعین حال انعطاف پذیری لازم برای بومی سازی و انطباق را دارد.
در این الگو، سیستم ملی نوآوری دارای سه گروه بازیگر اصلی است که عبارتنداز: واحدهای صنعتی، مرکز توسعه منابع انسانی و مؤسسات فناوری و دانش؛ این عوامل برای تحقق دو هدف کلیدی با یکدیگر تعامل دارند: (الف) فراهم آوردن منابع علم و تکنولوژی، (ب) تخصیص و به کارگیری این منابع. رسیدن به یک سازمان نوآور نیاز به تحول اساسی دارد، لذا مدار نوینی که سازمان مورد نظر باید در آن قرار گیرد، مداری است که سازمانهای یادگیرنده در آن قرار دارند. سازمانهای یادگیرنده، عامل نوآوری را درون خود تقویت میکنند و نوآوری نیز تداوم مییابد. سازمانهای یادگیرنده احتیاج به نوآوری در فرآیند تحول سازمانی دارند و این امر، اساسیترین نوآوری است که مدیران به آن نیاز دارند تا نوآوری را جهت دار کرده، رونق و اشاعه بدهند و سینرژی بین آنها ایجاد کنند. این گونه نوآوری در نهایت پیشرفت سازمانی را امکانپذیر خواهد کرد.
باید گفت پیش زمینه نوآوری، ترویج فرهنگ نوآوری در سازمان است. پس از چندین سال تحقیق و مشاهده، دلایل متعدد و به طور تقریبی مشابهی برای به نتیجه نرسیدن نوآوریها بهدست آمده که در اینجا عوامل مهم شکست نوآوری عنوان میشود: نبود فرهنگی که از نوآوری حمایت کند، نبود مربیان و مدیران توانمند در تیم های نوآوری، صرف نکردن زمان و انرژی کافی برای رفع ابهامات سازمانی، احساس مالکیت نکردن و از آن خود ندانستن سازمان توسط مدیران، توسعه ندادن ابزارها و سنجشهای اندازه گیری پیشرفت، ایجاد نکردن تنوع در فرآیندها (عقاید مختلف و متضاد) ، نبود ارتباط بین طرحها و طرحها با راهبرد سازمان، فقدان یک فرآیند گسترده و فراگیر برای نوآوری، تخصیص ندادن منابع کافی برای این فرآیند، فقدان یک سیستم ایده پرداز مدیریتی. لذا اگر ما نتوانیم محیط و فرهنگی را ایجاد کنیم که پرسنل با افکار جدید تشویق و آشنا شوند، نوآوری هم قابلقبول نخواهد بود. به این ترتیب ما در فرآیندهای نوآوری با یک پارادوکس مواجه هستیم زیرا از یک سو نیاز به نوآوری داریم و از سوی دیگر ممکن است محیط، آمادگی نوآوری را نداشته باشد و یا به عبارتی فرهنگ نوآوری در سازمان حاکم نباشد. در این مورد اگر مدیریت ارشد یک سازمان با فرهنگ یادگیری، آموزشهای یادگیری را به پرسنل سازمان انتقال دهد، در آن صورت ما به آن فرآیند مورد نظر خواهیم رسید. بنابراین باید در سازمان یک دسته نوآوریها و تغییرات فرهنگی جدید ایجاد کنیم. در این راستا ممکن است بعضی از افراد سازمان، پیشنهاداتی ارائه دهند که با حاشیه سود بیشتر و کیفیت بهتر، ما را به اهدافمان نزدیکتر سازند. پس میتوانیم با نوآوری و دریافت ایدههای جدید، ریسک را بپذیریم. اگر میخواهیم فرهنگ نوآوری و تحول در سازمان ایجاد شود باید اهداف مهم تری را جایگزین اهداف و برنامههای فعلی کرده و ببینیم سازمان چه اندازه با نوآوری هماهنگی دارد. ضمن اینکه مدیریت باید بپذیرد که با فرآیندهای جدید اهداف عالیتر محقق خواهد شد.
در نتیجه بهرهگیری از نوآوری و خلاقیت برای توسعه برند، کاهش هزینه و توسعه فرهنگ صنعتی در سازمان ها در راستای یافتن راهکاری برای رفع مشکلات است، زیرا ناکامی بسیاری از مدیران حوزه صنعت کشور زاییده کم توجهی یا بی توجهی به امر تحقیق و نوآوری است.
* شهرام شیرکوند، حائـز ۳۴ رتبه برتر در جشنواره های بین المللی و ملی مطبوعات و رسانههای کشور