خودروسازان بینالمللی در لحظهای ایستادهاند که دیگر شباهتی به گذشته ندارد؛ جایی میان هیاهوی نوآوریهای برقآسا، جنگ فناوری میان شرق و غرب و بازاری که هر روز غیرقابلپیشبینیتر میشود. دنیا با سرعتی سرسامآور بهسوی حملونقل نرمافزارمحور میدود و خودروسازانی که هنوز در رویای تداوم مدلهای قدیمی به سر میبرند، آرامآرام از صحنه رقابت محو میشوند. امروز پرسش اصلی این نیست که «فناوریهای جدید چه زمانی فراگیر میشوند؟» بلکه این است که «چه کسانی جسارت سرمایهگذاری در آیندهای نامطمئن را دارند؟» در چنین بزنگاهی، ارزشآفرینی نه یک شعار لوکس، بلکه قطبنمایی حیاتی برای بقای صنعتی است که هر لحظه ممکن است برندهها و بازندههایش تغییر کنند.
بازار جهانی؛ تقابل شرق و غرب در میدان ارزش آفرینی
صنعت خودرو دنیا در مسیری بیبازگشت از پویاییهای رقابتی و شتاب فناورانه گام برمیدارد. سادهانگاری است اگر تصور شود خودروسازان چینی صرفا به دلیل فشارهای غرب، از مسیر توسعه خودروهای برقی عقبنشینی خواهند کرد و به همان اندازه ساده لوحانه است اگر گمان کنیم غرب، فرمان نوآوری فناورانه را بهآسانی به شرق واگذار میکند. حقیقت آن است که هر دو قطب صنعتی شرق و غرب، با محوریت «ارزشآفرینی»، بیوقفه در حال بازآفرینی خویشاند تا سهم بیشتری از این بازار و صنعت را تصاحب کنند.
چین با تکیه بر مقیاس عظیم بازار داخلی و سرمایهگذاریهای راهبردیِ بلندمدت، ردای پیشتازی را در صنعت خودرو بر تن کرده است. در سوی دیگر، این تصور که «به تاخیر انداختن گذار به فناوریهای پیشرفته» منافع بلندمدت خودروسازان سنتی را تضمین میکند، کاری پرمخاطره است.
دو راهی بنیادین: پذیریش تحول یا بقا در کوتاهمدت
حرکت بازار به سوی حملونقل نرمافزارمحور دیگر یک گمانهزنی نیست، بلکه واقعیتی ساختاری و انکارناپذیر است. تولیدکنندگان اکنون با یک دوراهی راهبردی بنیادین روبهرو هستند:
۱. پذیرش تحول: اتخاذ چشمانداز بلندمدت ارزشآفرینی و سرمایهگذاری قاطعانه در فناوریهایی که محصولات فردا را تعریف میکنند.
۲. بقا در کوتاهمدت: طولانیتر کردن وابستگی به پلتفرمهایی که با شتابی فزاینده به سوی منسوخشدن میروند.
تولیدکنندگانی که در این میان تردید کنند یا به دلیل فقر دانش روز، از تصمیمگیری باز مانند، با خطری جدی مواجهاند: تولید محصولاتی که جذابیت بازار آنها رو به افول است، از دست رفتن جایگاه رقابتی و در نهایت، رویارویی با شبح تعدیل نیروی گسترده و تعطیلی کارخانهها خواهد شد.
معمای تخصیص منابع، مرز نوآوری یا بقا
مرز باریک میان نوآوری و بقا حتی زمانی که سازمانها ضرورت تحول را درک میکنند، با اشتباه در تخصیص منابع میتواند به خطایی جبران ناپذیر بدل شود. تخصیص بیشازحد منابع به نوآوری، هزینههایی ناپایدار بر عملیات جاری تحمیل میکند و در مقابل، تعهد ناکافی به فناوریهای جدید، عقبماندگی دائمی فناورانه را تضمین خواهد کرد. به گفته کارلوس گون، مدیرعامل اسبق نیسان، اغلب برنامههای تحول صنعتی شکست میخورند زیرا مدیران، «کاهش هزینه راهبردی» را با «صرفهجوییهای سطحی و کوتهبینانه» اشتباه میگیرند. آنها در حالی که میلیاردها دلار را به دلیل ناکارآمدیهای زنجیره تامین از دست میدهند، زمان خود را صرف صرفهجوییهای ناچیز میکنند. این مدیران یا از درک تحولات کلان عاجزند و یا آنقدر محافظهکارند که جسارت اتخاذ تصمیمهای بزرگ را ندارند.
فرمول تخصیص مجدد منابع نیازمند ظرافت و دقت است و مدیر قبلی نیسان آن را اینگونه خلاصه میکند: «کاهش هزینهها در حوزههای فربهشده و ناکارآمد و سرمایهگذاری تهاجمی در جایی که پتانسیل رشد و مزیت رقابتی وجود دارد.» در زمان مدیریت گون، نیسان با قاطعیت چهار کارخانه با عملکرد ضعیف را تعطیل کرد و همزمان اولین کارخانه خود را در آمریکا افتتاح کرد؛ یعنی واگذاری داراییهای کمبازده برای سوق دادن استعدادها و منابع به سمت بازارهای نوظهور و فناوریهای جدید. تخصیص راهبردی منابع، نیازمند «شجاعت سازمانی» برای غلبه بر مقاومتهای کوتاهمدت در راستای پایداری بلندمدت است.
ذینفعان صنایع معمولا جلوی تغییر ایستادگی میکنند ولی تغییرات بزرگ و ضروری را تنها زمانی میپذیرند که مدیری سازمان، افق روشنی از رشد ترسیم کند و تعهد خود را از طریق سرمایهگذاری متوازن در بهرهوری عملیاتی و قابلیتهای آیندهنگر به نمایش بگذارد.
اکوسیستم ارزشآفرین؛ طراحی تعادل میان محرکها و موانع
محرکها و موانع ارزشآفرینی نه همچون گیاهی خودرو، بلکه محصول طراحی یک اکوسیستم پویاست. در این راستا مفهوم ارزشآفرینی را میتوان در سه سطح «اکوسیستم»، «بنگاه» و «فرد» ارزیابی کرد. در ادامه، با تمرکز بر صنعت خودرو، به واکاوی فرصتها و موانع پیش رو میپردازیم.
محرکهای کلیدی در ارزشآفرینی چیست؟
درک به موقع فرصتهای رشد: گذار به فناوریهای نو، فضای گستردهای برای خلق ارزش در کل زنجیره (از زیرساخت و قطعهسازی تا خدمات دیجیتال و دادهمحور) ایجاد کرده است. شرکتهایی که خود را در این حوزههای نوظهور جایابی کنند، سهم بیشتری از کیک اقتصادی آینده خواهند داشت. البته تشخیص درست تغییرات، نیازمند دانش مدیریت ریسک است تا میزان جسارت در سرمایهگذاری فناورانه بهدرستی سنجیده شود.
تعهد به پایداری: فشارهای قانونی و انتظارات سرمایهگذاران، صنایع را به بازطراحی فرآیندها به سمت اقتصاد چرخشی سوق داده است. باید تاکید کرد که این یک «تعهد به محیط زیست» است، نه لزوما تعهد به یک ابزار خاص مانند خودروی برقی. فناوری ابزاری است که ممکن است تغییر کند، اما اصل حفاظت از محیط زیست، همیشه ثابت است.
رقابت پویا: ظهور بازیگران جدید، بهویژه استارتآپهای نرمافزارمحور، خودروسازان سنتی را وادار میکند تا بهجای تکیه صرف بر تولید انبوه، به سمت پلتفرمهای مشترک و شراکتهای بینبخشی حرکت کنند.
ذهنیت فرهنگی: ارزشآفرینی نیازمند سازمانهایی باز، چابک و یادگیرنده است. مطالعات نشان میدهد بنگاههایی که فرهنگ نوآوری و تصمیمگیری دادهمحور را تقویت میکنند، آمادگی بیشتری برای بهرهبرداری از گذار سبز و دیجیتال دارند.
مدیریت هزینهها: نوسان قیمت حاملهای انرژی و مواد اولیه، توجیه اقتصادی برای سرمایهگذاری در بهرهوری و زنجیرههای تامین منطقهای را تقویت کرده است.
سیاستگزاری و تنظیمگری: در بسیاری از کشورها، سیاستهای صنعتی هوشمند (از طریق تعیین اهداف روشن، استانداردها و مشوقها) بهعنوان موتور جهتدهنده اکوسیستم عمل میکند.
موانع اصلی ارزش آفرینی چیست؟
حلاوت سود کوتاهمدت: بسیاری از خودروسازان اسیر شیرینی سودهای آنی شده و به دلیل عدم قطعیت تقاضا، در تعهد کامل به مدلهای کسبوکار جدید تردید میکنند.
فقر دانش و مهارت: این مهمترین گلوگاه ارزشآفرینی است. مدیرانی که تنها در پارادایم سنتی رشد کردهاند، نیاز به کسب دانش جدید را احساس نمیکنند. در نتیجه، سرمایهگذاری برای ارتقای سرمایه انسانی بنگاه صورت نمیگیرد و اکوسیستم، ایستا باقی میماند.
ایستایی سازمانی: ساختارهای سلسلهمراتبی غیر قابل انعطاف و فرهنگهای «ارباب-رعیتی»، مانع بازآرایی راهبردی شرکتها به سمت شبکههای باز میشود. همراستاسازی فرهنگهای سختافزاری با الزامات نرمافزاری، چالشی بزرگ است.
ریسکگریزی: احتیاط بیشازحد، بهویژه در میان تامینکنندگان کوچک، مانع نوآوری است. تا زمانی که سازوکارهای اشتراک ریسک (مانند همکاری فناورانه) تقویت نشود، ظرفیتهای بالقوه بالفعل نخواهند شد.
مدیران آیندهنگر؛ موتور پیشرانگذار به ارزشآفرینی
استقرار مدیرانی پویا، آیندهنگر و مسلح به دانش روز در رأس بنگاهها، حکم «موتور پیشران» را برای عبور از ساختارهای ایستا دارد. این دسته از مدیران با شکستن گلوگاههای دانشی و تزریق تفکر استراتژیک، تصمیمگیریها را نه بر مدار ترس از تغییر، بلکه بر پایه تحلیل دقیقِ کلانروندهای جهانی شکل میدهند و بنگاه را از یک واحد تولیدی صرف به بازیگری هوشمند در زنجیره ارزش تبدیل میکنند. سیاستگزاری و تاثیر آن بر ارزشآفرینی در اقتصاد و صنعت هماهنگسازی و سازماندهی خلق ارزش در مقیاس کلانصنعتی، آن هم در بستری از سیالیت حاد ژئوپلیتیکی، ماموریتی دشوار است.
امروزه شایستگی یک مدیر صنعتی، صرفا با افزایش تیراژ تولید سنجیده نمیشود؛ این امر بهمثابه حداقل انتظار از مدیریت یک بنگاه تولیدی تلقی میشود و اگر مدیری از عهده سازماندهی تولید مطمئن و پایدار برنیاید، اساسا تناسب لازم با آن جایگاه را ندارد. آنچه امروز موضوع تشویق و تمجید در کشورهای پیشرو صنعتی است، توانایی مدیر صنعتی در برقراری توازن سنجیده میان سرمایهگذاری بر «تولید سختافزارهای مطمئن اما کمسود و رو بهافول، با سرمایهگذاری در حوزههای نرمافزاری نوظهور، نامطمئن اما پُرسود و همسو با روندهای غالب جهانی» است.
مدیر صنعتی آنگاه واقعا ارزشآفرین محسوب میشود که بتواند این تعادل را بهگونهای طراحی و مدیریت کند که ارزشآفرینی بنگاه در افق میانمدت و بلندمدت به حداکثر برسد و سازمان از سطح «انجام وظایف روزمره» به مرتبه «کنشگری ارزشآفرینی» در اکوسیستم صنعتی و اقتصادی ارتقا یابد.
چشمانداز ۲۰۲۶؛ ضرورت دوراندیشی راهبردی در جهان ناپایدار
با نزدیک شدن به سال ۲۰۲۶، چشمانداز جهانی همچنان در معرض تنشهای ژئوپلیتیک، دگرگونیهای سریع و غیرخطی قرار دارد؛ جایی که «پیشبینیناپذیری» بهویژگی ساختاری صنعت و بازار خودرو تبدیل شده است. این نوسانات کوتاهمدت، با گذار ریشهدار به سوی نظمی چندقطبی تشدید میشود؛ نظمی که با پیچیدهتر کردن شبکههای تامین جهانی، مرز میان «مدیری استراتژیک درازمدت» و «رفتارهای سودجویانه کوتاهمدت» را بیشتر مشخص میکند. بر این اساس، در یک اکوسیستم ارزشآفرین در تلاطم فردا، جوهره پرچمداری واقعی صنعتی در دوراندیشی راهبردی متجلی میشود: ظرفیتی برای هدایت هوشمندانه در دل ابهام تحولات فناورانه و توانایی اتخاذ تصمیمهای قاطع در «امروز»، که در برابر عدمقطعیتهای «فردا»، تابآور و پایدار باقی بمانند
